شماره ٢٥٢: جانا، نظري به ما نکردي

جانا، نظري به ما نکردي
با خويشتن آشنا نکردي
يکدم به مراد ما نبودي
يک کار براي ما نکردي
يک وعده خود بسر نبردي
يک حاجت ما روا نکردي
ما را به وصال وعده دادي
و آن وعده خود وفا نکردي
هر لابه، که بر در تو کرديم
نشنيدي و گوش وا نکردي
در کوي تو آمديم و ما را
بر خاک درت تو جا نکردي
پس در دل تو چگونه گنجم؟
چون بر در خود رها نکردي
درد دل خسته عراقي
ديدي، به کرم دوا نکردي